کاش می تونستم .....کاش یه بار دیگه ... اما انگار فرصت ...
نوشته شده توسط : دل سوخته

 

دستم را  جلو می آورم

مرا می بینی؟

من همانم

من را پس می زنی

یاد روز  آشنایی می افتم

خیلی غریبه شده ام نه؟من دروغگو نیستم

دستان تو نخواستند چشمان تو نخواستند

دیگر نتوانستم

باور کن سخت بود... فرار کردم تا تو  آرام شوی

اما باز هم تورا کم آوردم

آمده ام یک بار دیگر

....

دیرزمانی است که انتظار مرا احاطه کرده

 

انتظاری که پایان مبهمی دارد

انتظاری که بیش از پیش دشوار می شود

وقتی زمانه نهی ات می کند

وقتی سیاهی و پلیدی در اطرافت سایه می گستراند

وقتی همراهی نداری

و

وقتی نمی توانی او را لمس کنی ...

 

ساعتی پیش بود

یا شاید چند روزی باشد که

آسمان اجازه داد گستره اش را نظاره کنم

همه می گویند هوا ابری است

یا حداقل با روزهای پیش فرقی ندارد

اما من آسمان را صاف می بینم!

آیا این فقط یک احساس است؟

نمی دانم

شاید بتوانم آگاهی ، را بیابم که قانعم کند زندگی سراسر احساس است!





:: بازدید از این مطلب : 1229
|
امتیاز مطلب : 139
|
تعداد امتیازدهندگان : 34
|
مجموع امتیاز : 34
تاریخ انتشار : 5 دی 1398 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
ali در تاریخ : 1389/10/11/6 - - گفته است :
سلام گلم.وبت خیلی قشنگه.اگه دوس داری یه سری هم به کلبه ی من بزن.منتظرتم


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: